به گزارش مشرق، این چهارمین بخش از سلسله گزارشهای اختصاصی درباره ی «کمپین دفاع از زندانیان سیاسی ایالات متحده» و نخستین اطلاعرسانیِ جامع دربارۀ اسامی زندانیان سیاسیِ ایالات متحده به زبان فارسی است.
در آمریکا به ازای هر 100 هزار شهروند، 760 زندانی وجود دارد. در مجموع 7.2 میلیون نفر در زندانهای آمریکا به سر میبرند و این تعداد از زندانیهای شوروی سابق در زمان دیکتاتور سابق آن "ژوزف استالین" هم بیشتر است.
********************
"جرونیمو پرات" (Geronimo" Pratt) ملقب به " ji-Jaga" متولد 1947 در مورگان سیتی و عضو هیئت مدیره جنبش ضدّ کاپیتالیستی - ضدّ نژادپرستیِ "پلنگ سیاه" در لسآنجلس بود.
پرات، پس از کشته شدنِ "بانچی کارتر" فعال سیاسی آفریقایی-آمریکایی که سال 1969 توسط شبهنظامیان ملّیگرای آمریکایی به قتل رسید، ریاست بخش دفاعیِ جنبش پلنگ سیاه را به عهده گرفت و فعالیتهایش از آن به بعد، مذاق پلیس امنیتی آمریکا را تلخ کرد. نام پرات در لیست "افراطیون سیاهپوست آمریکا" FBI قرار گرفت.
سال 1968 یک زنِ معلم دبستان به نام "کارولین اولسون" در زمین تنیس ربوده و سپس به قتل رسید. شوهرش که شاهد عینی ماجرا بود، پس از چهرهنگاری فردی را به عنوان قاتل همسرش شناسایی کرد، اما در سال 1970 پلیس آمریکا ناگهان اعلام کرد یکی از نیروهای مخفیاش، پرات را قاتل معلمی که دو سال پیش کشته شده، تشخیص داده است.
این در حالی بود که اسناد متعدد نشان میداد پرات در روز حادثه 800 کیلومتر از زمین تنیسِ سانتامونیکا (محل وقوع قتل) دور بوده است.
پرات، همان 1970 در تگزاس دستگیر و روانۀ زندان شد و اگرچه عفو بینالملل و تعدادی از نمایندگان کنگرۀ آمریکا مخالف حبس وی بودند، هفت سال را در انفرادی گذراند. پرات هیچوقت به اتهامش اعتراف نکرد و به سمبل مقاومت علیه فشار و حمایت از رهاییِ سیاهپوستانِ آمریکا تبدیل شد. گویی که هیچکس اتهام قتل به پرات را جدّی نگرفته و اینکه پرات "زندانی سیاسی" است، برهمگان محرز بود.
لذا FBI مصمّم شد هر چه سریعتر صدایش را قطع کند. او را به زندان کالیفرنیا واقع در حاشیۀ بیابان موهاوی و جنوبیترین بخش کوههای کالیفرنیا انداخته و واحدی به نام "واحد ویژۀ جرونیمو پرات" را به او اختصاص دادند! جذابیتِ سخنان شورانگیز وی، یادآور "نلسون ماندلا" رهبر مبارز آپارتاید در آفریقای جنوبی بود، چنانچه آرمانِ ماندلا هم سرانجام او را به حبس کشاند.
عکسی از سال 2001 در حالیکه 23 سال از حبس پرات میگذشت، حاکی از موج سرزندگی و مقاومت در چهرۀ او بود. پرات در تنها مصاحبهای که از دوران حبسش منتشر شد، گفت:
من اهل شهر کوچکی از ایالت لوئیزیانای آمریکا هستم. در کودکی شاهد لینچ کردنِ دوستانم (اعدام سیاهپوستان در ملأعام از طریق بستن به درخت) بودم و آرزو داشتم درکشورم آمریکا، به سیاه و سفید بهای یکسان داده شود. پس از عضویتم در جنبش آزادیخواهان سیاهپوست، بارها یا در خیابان به من شلیک میشد که کاملاً اتفاقی جان سالم به در میبردم، و یا جرم و جنایتی در گوشه و کنار آمریکا به من نسبت داده میشد.
پرات، 27 سال حبسِ سیاسی کشید و بعد از آزادی از زندان کالیفرنیا، ایالات متحده را ترک گفت و به تانزانیا رفت. وی پس از گذراندن عمری مشقتبار ژوئن 2011 در 63 سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.
پس از مرگش، یکی از دوستان نزدیک وی به پایگاه خبری "20 دقیقه" گفت: پرات، تا آخرین روز عمرش میگفت من بیگناه بودم و دولت، تنها به جرم آزادیخواهی مرا زندانی کرد.
********************
"لئونارد پِلتیر" (Leonard Peltier) متولد 1944 در ایالت داکوتای شمالی است. او تجربیات تلخی در مدارس ویژۀ مردمان بومی آمریکا چشیده بود. پلتیر را در سن 8 سالگی از خانوادهاش جدا و از حرفزدن به زبان مادریاش منع کردند. وی همچنین به طور دائم مورد سوءاستفادههای روانی و فیزیکی قرار داشته است.
عضویت پلتیر در جنبش سرخپوستان آمریکا (AIM) باعث شد تا مشابه آنچه برای پرات اتفاق افتاد، گریبان پلتیر را هم گرفته و وی را از گرماگرم فعالیتهای تبلیغی که منافع امپریالیستی را تهدید میکرد، بیرون بکشد.
لئونارد پلتیر به اتهام قتل دستگیر، بازداشت و به حبس ابد محکوم شد، در حالی که عفو بینالملل در اولین گزارش بعد از دستگیری وی، او را یک "زندانی سیاسی" خواند و نوشت:
"این فعّالِ 58 ساله همیشه علیه سیاستهای اشتباه آمریکا مبارزه کرده. او نویسنده و فعال سیاسی - اجتماعی در حوزۀ احیای حقوق شهروندان بومی ایالات متحده است. لئونارد شدیداً مخالف سیاست کوچهای اجباری مردم بومی آمریکا بود و میگفت چرا وقتی سرخپوستان، قبل از سفیدپوستانِ مهاجر در این قاره سکونت داشتند، دولت آمریکا سرخپوستانِ معترض را از دستیابی به مواد غذائی و سایر مایحتاج اولیه محروم میکند؟"
اکنون مدت 33 سال است که پلتیر در زندانهای آمریکا به سر میبرد و تاریخ آزادیِ وی 11 اکتبر 2040 معیّن شده است!
********************
"جورج جکسون" (George Jackson) متولد 1941 به اتهام سرقت 70 دلار از یک ایستگاه گاز شهر لسآنجلس به اسارت زندانهای آمریکا درآمد. به گواه وکیل تسخیری وی شواهد کافی برای بیگناهیِ جورج وجود داشت اما مجرمیت به جرائم خُرد، از 18 سالگی او را روانۀ زندان کرد.
جورج هفت سال و نیم در انفرادی به سر برد، در این مدت به جای تسلیم شدن با جدّیت تمام به نویسندگی روی آورد و 23 ساعت شبانهروز در سلول را با روی کاغذ آوردن برنامههای آیندهاش و ایدههای درخشان دربارۀ اقتصاد سیاسی سپری میکرد.
نام جورج جکسون، با به تحریر درآوردن کتابی با عنوان "خون در چشم من" (Blood in My Eye ) در سراسر دنیا پیچید. جورج در کتابش نوشت:
"لحظهای از تعصب دست بردار، بیا دور هم جمع شویم و موقعیت خود را درک کنیم. بفهمیم که فاشیسم همچنان اینجا هست. بیا بفهمیم که مردم میمیرند در حالی که میتوانند نجات پیدا کنند."
او به حبس ابد محکوم شده بود و بالاخره نتوانست روح پرخروشش را زندانی ببیند. 1971 در حالی که جورج جکسون سی سال بیشتر نداشت، در زندان سن کوئنتین ایالت کالیفرنیا در جریان یک درگیری مسلحانه با نگهبانان و پلیس زندان با هدف آزادیِ دو تن از همبندانِ سیاهپوستش جان باخت.
آن دو زندانیِ دیگر هم به هنگام فرار بر روی دیوار بلند و سیمخاردارهای زندان به ضرب گلولۀ نگهبانان از پای درآمدند.
********************
"راخل مگی" (Ruchell C. Magee) یکی دیگر از زندانیانِ سیاسیِ سیاهپوست در آمریکاست که طولانیترین حبس را کشیده است.
او در 16 سالگی ابتدا به جرم سرقت ماشین دستگیر شد، اما از 1963 تا همین امروز بیوقفه در زندان است، چون زمانی که در این سال به مرخصی آمده بود، از طریق پیوستن به جمعیت آزادیبخش آفریقا، تلاش کرد تا با کشتی بردگان آفریقایی به وطنش بازگردد.
راخل این بار به همراه "آنجلا داویس" به جرم توطئه و گروگانگیری سیاسی به حبس ابد محکوم و تا هم اکنون که 76 سال دارد (54 سال است که) در زندان فوق امنیتی سنکوئنتین آمریکا به سر میبرد.
********************
یکی از کیسهای عجیب و البته کاملاً جدید در بین زندانیان سیاسی در ایالات متحده، خانم "کیم داویس" ( Kim Davis) متولد 1965 است.
شغل او محضردار ادارۀ ثبت اسناد در شهر کنتاکی آمریکاست؛ در این شهر به موجب مصوبۀ قانون اساسی آمریکا از تاریخ 26 ژوئن 2015 همجنسگرایان حق دارند رسماً ازدواج کنند.
پس از صدور این مجوز اعتراضات پراکندهای در ایالات جنوب و غرب آمریکا صورت گرفت که طبیعتاً هیچ تأثیری بر اجرای آن نداشت.
از آنجایی که خانم داویس خود را مسیحی معتقدی میدانست، از صدور مجوز به زوجهای همجنس و ثبت ازدواج آنان در مرکز اسناد خودداری میکرد.
به گزارش نیویورک تایمز خانم داویس پس از مدتی به جرم عدم حمایت از ازدواج همجنسگراها و حتی تشویق همکارانش به این کار، فوراً دستگیر، دادگاهی و سپس راهی زندانی شد!
در پروندۀ قضایی وی آمده او آزادیهای شهروندان را سلب میکرده و براساس بند 1 ماده 70 قانون مدنی ایالات متحده مستحق حبس از 6 ماه به بالاست و کارمندان حق ندارند هیچ یک از باورهای مذهبی خود را در کارشان دخیل کنند.
خانم داویس در جلسه دادگاهش گفت: "من از عقایدم جدا نیستم و تمام عواقب آن را میپذیرم؛ همانطور که شما هم باید در جهان آخرت، مسئولیت بازداشت ناحقّ مرا بپذیرید."
********************
"اسکار لوپز" (Oscar López Rivera) متولد 1943 یک مبارز پورتوریکویی است. بیکاری، خطرات سلامتمحور و معضل موادمخدّر از مهمترین دغدغههای وی بود.
لوپز سال 1981 به جرم توطئه سیاسی علیه ایالات متحده آمریکا و عضویت در احزاب مارکسیستی به 55 سال حبس محکوم شد و به زندان فوق امنیتیِ ماریون فلورانس رفت.
1999 از طرف ریاست جمهوری رئیس جمهور وقت آمریکا "بیل کلینتون" پیشنهاد بخشش اسکار لوپز مطرح شد ولی وی این پیشنهاد را رد کرد.
بعدها خواهرش در مصاحبه با روزنامه واشنگتنپست گفت: "دلیل لوپز برای ردّ پیشنهاد آزادیاش این بود که میدانست بیرون از زندان هم زندانی خواهد بود."
طرفداران او براین باورند که لوپز جان و جوانیاش را در راه مبارزات ضدّاستعماری با آمریکا فدا کرده و موهایش پشت میلههای زندان سفید شده است.
پروفسور "لوئیس نیواس" استاد دانشگاه پورتوریکوی آمریکا، با انتقاد از نزدیک به 40 سال حبسِ اسکار لوپز گفت: او یک زندانی سیاسی مظلوم است که سرنوشتش نه فقط در تاریخ پرتوریکو، بلکه در تاریخ دنیا کمسابقه است.
سال 2013 تظاهراتِ 24 ساعتهای در میدانهای اصلی شهرهای پورتوریکو شکل گرفت که در بین جمعیت چهرههای سرشناسی اعم از مقامات بلندپایۀ پورتوریکو، سیاستمداران احزاب، هنرمندان، موسیقیدانان، بازیگران و فعالان اجتماعی سیاسی حضور داشتند و از اوباما رئیس جمهور آمریکا، آزادی اسکار لوپز را خواستار شدند.
در سال 2014 نیز کمپینها و حرکتهای مشابهی شکل گرفت و مشاهیر دیگری به موج آزادی لوپز پیوستند، اما این زندانی سیاسی همچنان در زندانهای آمریکا محبوس است.
********************
پروندههای متعددی در بین بازداشتشدگانِ آمریکا به چشم میخورد که وقتی یک زندانی سیاسی در زندان، تأثیرگذاریاش بر افکارعمومی را ثابت میکند و قدرت جذبۀ وی شاید حتی بیشتر از خارجِ زندان بتواند دیگران را مطلّع و متحوّل کند، به طور ناگهانی خبر خودکشی وی منتشر میگردد و بیسروصدا از آن عبور میشود! مرگ "بیلی سل" (Billy Sell) سی و دو ساله نمونه بارز این واقعیت تلخ است.
وی در 22 ژوئیه 2013 در زندان SCI کالیفرنیا جان باخت. مأموران زندان مدعی شدند علت مرگ وی، ضعف جسمانی در اثر اعتصاب غذای گذشتۀ اوست و خودکشی محسوب میشود.
اما همبندان زندان که از نزدیک با بیلی ارتباط داشتند، با ردّ این ادعا میگویند حال وی ناگهان شبیه به یک مسمومیت آنی، بهم خورده و ما حتی از مسئولان زندان تقاضای مراجعه به پزشک کرده بودیم. از همان ابتدا مخالفان بسیاری، سناریوی خودکشی بیلی سل را نپذیرفتند.
********************
نتیجه گیری پایانی:
در مثالهای بالا و موارد ذکرشده پیرامون زندانیان سیاسی ایالات متحده، دیدیم که هر نوع اپوزیسیون داخلی در آمریکا مصداق مبارزۀ سیاسی و ضدّامنیتی است که قطعاً شکنجه و زندان انفرادی را در پی دارد، در حالیکه طبق کنوانسیون ژنو و اعلامیه حقوق بشر هر گونه اعمال خشونتآمیز علیه زندانیان ممنوع است.
مرتبط با پروندۀ زندانیان سیاسی تاریخ ایالات متحده، مسئلۀ تبعید و پناهندگی نیز به چشم میخورد. اینجا همان جایی است که پناهندگیِ زندانیان سیاسی پیش از زندانی شدن، مانند انتخابِ گزینۀ "بد" بین گزینههای "بد" و "بدتر" (پناهندگی و زندان) است.
"ادوارد اسنودن"، "بردلی مانینگ"، "جولیان آسانژ" جزو همین دستهاند.
به عبارت دیگر دولت آمریکا با فراهم آوردن خروج این افراد و پناهندگیشان به خارج از کشور، باعث شد رسانهها و افکارعمومی تا اطلاع ثانوی آنها را "افشاگر" بنامند. برای دولت آمریکا در اوج اهمیت است که مبادا اصطلاح "زندانی سیاسی در ایالات متحده" بر سر زبانها بیفتد و موجی مهارنشدنی میان اندیشمندان و نویسندگان به راه بیفتد.
کتابی با عنوان "واقعیت را بپذیرید: ایالات متحده زندانی سیاسی دارد." (»Face Reality: There are Political Prisoners in the US«) همۀ زندانیان سیاسی آمریکا از 1960 تاکنون را لیست کرده. با این حال اطلاعاتی که از زندانیان سیاسی آمریکا در فضای حقیقی و مجازی موجود است، آنقدر ناچیز و مبهم است که خفقان مدنی-سیاسی در این موضوع را کاملاً توجیه میکند.
به طور مثال دانشنامه ویکیپدیا که از پیشپاافتادهترین مباحث، صفحات مجزا و مفصلی به بیش از 20 زبان تهیه کرده، زنان و مردانِ زندانی سیاسی در آمریکا که ما در این گزارشهای سریالی بدان پرداختیم را فقط و فقط به یک یا دو زبان در اختیار کاربران قرار داده است. این در حالی است که جرم سیاسی در "قانون آمریکا" و "کامن لا" غربی به عنوان یک جرم شرافتمندانه شناخته می شود و در این قوانین بنا بر این است که با مجرم برخورد حد اقلی و محترمانه بشود.
منبع:ریشه